آغاز ثبت‌نام کتب درسی پایه‌های ورودی (۸ تیر ۱۴۰۴) احیای هویت تاریخی مشهد با واسطه‌گری مکتب بافت اطلاعیه تأمین‌اجتماعی درخصوص لزوم ثبت تعهدنامه فرزندان و نوادگان دختر بازمانده تا دهم تیرماه ۱۴۰۴ طرح ترافیک در پایتخت از فردا (دوشنبه، ۹ تیرماه ۱۴۰۴) اجرا می‌شود کلاهبرداری با آگهی‌های تکمیل یا خرید سابقه بیمه‌ تأمین‌اجتماعی پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (یکشنبه، ۸ تیر ۱۴۰۴) | از فردا هوا گرم می‌شود آسیب مرمت‌های غیرحرفه‌ای به پل ساسانی ازسرگیری پرواز‌های ترکیه به ایران از فردا (دوشنبه، ۹ تیر ۱۴۰۴) بیانیه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی خراسان رضوی در محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی تولد نوزاد ۶ کیلویی در مشهد (۸ تیر ۱۴۰۴) + فیلم چرا عینک آفتابی ارزان برای کودکان خوب نیست؟ تهیه فهرست قرمز آثار تاریخی در ایران ضروری است راه‌اندازی بزرگ‌ترین تصفیه‌خانه پساب صنعتی در جنوب کشور تکذیب شایعه بسته بودن مرز‌های هوایی کشور مهار آتش‌سوزی منطقه «بان‌سر» مهران پس از ۱۲ ساعت «زرشک» گنجینه‌ای سرخ با خواص شگفت‌انگیز سخنگوی قوه‌قضائیه: در حمله اسرائیل به زندان اوین، ۷۱ نفر شهید شدند انجام ۱۴۳ مورد بازرسی از مراکز طب سنتی و مکمل | ۶ مرکز غیرمجاز در مشهد پلمب شد اجرای طرح آمایش امید با هدف تحقق موضوع جوانی و افزایش جمعیت در خراسان رضوی پیش‌بینی هواشناسی کشور (۸ تیر ۱۴۰۴) | خیزش گرد و خاک در بخش‌هایی از کشور آخرین وضعیت سبد معیشتی مادران کم بضاعت دارای طفل شیرخوار | برقراری حمایت خاص از مادران شروع دوباره دزدی از فردای روز آزادی دستگیری متهمان تیراندازی به محیط‌بان کرمانی بازسازی باند فرودگاه تبریز آغاز شد (۷ تیر ۱۴۰۴) بازمانده ترور سرچشمه، ۴۴ سال بعد | روایتی تازه از حادثه تروریستی هفتم تیر ۱۳۶۰ + ویدئو دریای خزر مواج می‌شود (۷ تیر ۱۴۰۴) بازگشایی آسمان مرکز و نیمه غربی کشور برای پرواز‌های عبوری بین المللی (۷ تیر ۱۴۰۴) کشف ۱۴ میلیارد ریال اقلام آرایشی و بهداشتی غیرقابل مصرف در مشهد (۷ تیر ۱۴۰۴) آماده‌باش ۸ هزار نیروی شرکتی بخش درمان و شعب تأمین‌اجتماعی در ایام جنگ ۱۲روزه
سرخط خبرها

مسافر سنت در هزاره سوم | روزنوشت‌های شهری(٨٢)

  • کد خبر: ۶۸۵۷۴
  • ۰۶ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۱:۵۱
مسافر سنت در هزاره سوم | روزنوشت‌های شهری(٨٢)
محمدرضا زائری - پژوهشگر دینی

شنبه| برق ما را بی‌خبر قطع کرده‌اند و کلی دردسر می‌کشیم و غیر از آشفتگی در استفاده از آسانسور و به‌هم‌ریختگی خانه در تاریکی، به خصوص برای کودک خردسالم، مشکلی به‌علت ناشیگری من پیش می‌آید؛ غیر از چند شمع وارمر کوچک که قاب فلزی دارد، شمعی در خانه نداریم و ناچارم همان‌ها را روشن کنم و یکی را موقع وضو گرفتن در پیشخوان چوبی آینه روشویی بگذارم.

هنگامی که برق می‌آید، فراموش می‌کنم شمع را بردارم و زمانی متوجه می‌شوم که تمام شده و قاب فلزی داغ، صفحه چوبی آینه را سوزانده است و موقعی هم که می‌خواهم آن را کنار بزنم، دستم می‌سوزد و پارافین داغ باقی‌مانده روی روشویی و کاشی دیوار می‌ریزد. حالا از یک سو، نگران خسارتی هستم که به صاحبخانه حساس و سختگیر زده‌ام و از سوی دیگر، پریشان پاک‌کردن و زدودن پارافین از روی سطوح دستشویی.

سپس مطلع می‌شوم که قطع برق منحصر به منطقه ما نبوده و در برخی مناطق دیگر، موجب مشکلات خیلی جدی‌تری مثل گیر افتادن مردم در آسانسور یا خسارت‌های مالی فراوان شده است، درحالی‌که به‌راحتی می‌شد زمانش را از قبل اعلام کنند و جلوی این مشکلات را بگیرند. خدا می‌داند که همین بی‌توجهی‌های ساده و کوچک، چقدر نارضایتی ایجاد می‌کند.


یکشنبه| از حدود یک سال قبل باید دخترک را برای آزمایش خون می‌بردیم، ولی به‌دلیل جثه کوچک و بدن نحیفش، امروزوفردا می‌کردیم. حالا به‌اصرار پزشکش، دیگر دل را به دریا زده و به آزمایشگاه آمده‌ایم. وقتی کار‌های ثبت و پذیرش انجام می‌شود، از همسرم می‌خواهم که بیرون بماند و خودم کودک را در بغل می‌گیرم و منتظر شروع خون‌گیری می‌شوم.

خانم پرستار تلاش می‌کند کش را به بازوی لاغر او ببندد، اما موفق نمی‌شود. همکار او هم جلو می‌آید و کمکش می‌کند. گریه‌های سوزناک دخترک شروع می‌شود و من فقط او را محکم گرفته‌ام که دست‌وپا نزند. گویا سوزن خون‌گیری درست وارد نشده است و یک پرستار مرد هم به جمع ما اضافه می‌شود.

در همان حالی که دخترک تقلا می‌کند و میان ناله‌های سوزناک خود اشک می‌ریزد، به چشمان من خیره می‌شود و کمک می‌خواهد. او ضجه می‌زند و بابا بابا می‌گوید و پرستار‌ها سوزن را در رگش حرکت می‌دهند. بچه را به سینه چسبانده‌ام و هیچ کاری نمی‌توانم بکنم.
به یاد همه پدرانی می‌افتم که ناله سوزناک پاره‌های جگرشان را شنیده‌اند و عزیزانشان در آغوششان پرپر شده‌اند؛ چه در فلسطین و چه در یمن، چه امروز و چه هزار سال پیش. جانم زخم برمی‌دارد و روحم مچاله می‌شود از ناله‌های دخترانه بابابابا...

دوشنبه|توی صف نانوایی سنگک ایستاده‌ام به تماشای تقاطع سنت با مدرنیته و تعارض زندگی ساده و روزمره با فناوری. شاگرد نانوا بین نان درآوردن از تنور و کنجد ریختن روی خمیر بعدی، مرتب تلفن‌همراهش را بررسی می‌کند و مشتری‌ها هم در فاصله انتظارشان برای نوبت نان، مشغول لایک کردن عکسی در اینستاگرام یا دانلود ویدئویی در واتساپ هستند.


سه‌شنبه| جلوی عابربانک ایستاده‌ام و گوشم به گپ و گفت عجیب میان دو نسل است که فاصله پدربزرگ و نوه را دارند؛ پسر ده، دوازده‌ساله روی نیمکت کنار خیابان با تلفن‌همراهش ور می‌رود و درحالی‌که به هندزفری توی گوشش اشاره می‌کند، به پیرمردی که کنارش نشسته است، می‌گوید: اینجاش فقط خیلی بی‌ادبیه، مواظب باش جلوی زن و بچه‌ت گوش نکنی! گمان می‌کنم پیرمرد، پیک پیتزافروشی باشد و پسرک فرزند یکی از مغازه‌دار‌های همان دوروبر.


چهارشنبه| یکی از دوستان که رستوران دارد، می‌گوید یک مشتری خانم داریم که غذا سفارش می‌دهد، اما نمی‌خورد. با تعجب می‌پرسم: چطور؟ می‌گوید او به ما زنگ می‌زند و سفارش مفصل می‌دهد و هزینه را هم کامل پرداخت می‌کند. ما هم میز را برایش می‌چینیم و بعد عکس و فیلم می‌گیریم و می‌فرستیم که استوری کند و توی اینستاگرام بگذارد.
بعد می‌گوید حالا میز را جمع کنید و غذا را هم به هر کسی خواستید، بدهید.


پنجشنبه| بی‌هیچ سبب خاصی به یاد مرحوم محدث ارموی، یکی از فرزانگان کم‌نظیر روزگار، افتاده‌ام و با بضاعت اندک خود هدیه‌ای از صلوات و فاتحه برایش می‌فرستم.
به تجربه دیده‌ام که اندک احسان و محبت به درگذشتگان مؤمن، اثر و نتیجه مشهودی در زندگی معنوی و روحی انسان دارد. باشد که وقتی عاقبت، خاک گل کوزه‌گران می‌شوم، صاحبدلی در حق درویشی‌ام دعایی کند. هرچند سیاه‌نامه‌تر از خود کسی نمی‌بینم، دلخوشی‌ام عنایت مردان خداست.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->